𝓑𝓮𝔂𝓸𝓷𝓭 𝓞𝓷𝓮 𝓓𝓲𝓶𝓮𝓷𝓼𝓲𝓸𝓷

  • خانه
  • آرشیو
  • نوشته‌ها

۱۷۴ | قهر _ قسمت سوم

یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، 22:36

اوایل که مشغول به کار شده بودم واقعاً برام استرس‌زا بود که بخوام بخشم رو تغییر بدم. احساس می‌کردم خیلی قراره به چالش کشیده بشم اگر برم بخش جدید و باز بخوام با آدم‌های جدید، روتین‌های کاری جدید و محیط جدید آشنا بشم ولی الان دیگه نگران تغییر بخش نیستم چون این چندسال کار کردن بهم ثابت کرد من تو کار آدم سازگاری هستم و میتونم مسیر خودم رو تو محیط‌های جدید هم پیدا کنم و نباید از این موضوع یه غول بسازم برای خودم.

چند وقت پیش یهویی این موضوع اومد تو ذهنم که وقتی برنامه‌ی تیرماه بیاد اسم من تو برنامه نیست و قراره یک تیر بهم بگن بخشت عوض شده و بعدش چون حس میکردم به زودی این اتفاق میفته خودم رو براش آماده کردم تا وقتی رخ داد کمتر بهم بریزم و احساس ضعف کنم.

دیروز درحالیکه من از عالم بی خبر بودم، در پشت صحنه داشت اتفاقات جالبی میفتاد. درواقع همه درتلاش بودن بحران رو مدیریت کنن ولی من اصلاً خبر نداشتم که سوژه‌ی داستان منم! :))

خلاصه که قهر ساده‌ی من تبدیل شده بود به یه اتفاق بحرانی که مسئول رو تا حدی عصبانی کرده بود که برای بیرون‌ انداختن من از بخش هم‌ پلن چیده بود و ظاهراً موضوع رو به مدیریت هم اعلام کرده بود و به دنبال این موضوع هم ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده بودن تا این موضوع بیشتر از این بزرگ نشه و جمع و جورش کنن.

یه اعترافی بکنم؟ من دلیل رفتارم فقط این بود که انرژی منفیم رو کنترل کنم و جلوی اتفاقات بدتر رو بگیرم و اصلاً نمیخواستم کسی رو عصبانی یا ناراحت بکنم اما دیروز وقتی شنیدم این موضوع اونقدر مسئول رو عصبانی کرده که مجبور به واکنش نشون‌ دادن شده، انگار دلم آروم گرفت و تمام حرصم خالی شد :)) یه جورایی حس میکردم تمام اون حس بدی که تجربه کردم اینجوری تلافی شد و اگر بگم احساس رضایت نداشتم دروغه! :))) اگر بدونید چقدر آرامش پیدا کردم از دیروز...

درنهایت که گروه پشت صحنه کلی حرف زده بودن و زمینه چینی کرده بودن که بهار خردادیه، بهار مودیه، شاید با دوست پسرش کات کرده عصبانیه و از این حرفا و قرار شده بود من و مسئول حرف بزنیم. البته ناگفته نماند که من وقتی فهمیدم چه اتفاقاتی درجریان بوده اولین واکنشم این بود که باشه از اینجا میرم و اصلنشم مهم نیست! ولی خب بعدش بچه‌ها دعوت به صلح و آشتی کردن و گفتن‌ با آرامش رفتار کن و ولوم صدات رو بالا نبر و وحشی نباش و منم راستش چون از درآوردن حرص مسئول به اندازه‌ی کافی خوشحال شده بودم دیگه دلیلی برای ادامه‌ی این داستان‌ها نداشتم ؛))

گرچه من نیتی پشت رفتارم نبود ولی خب راضیم که همه چیز جوری چیده شد که حرص خوردنای من تلافی شد :))

درسته که من حالا دیگه از رفتن نمی‌ترسم اما این اتفاقات بقیه رو هم داشت به چالش می‌کشید و دلم نمیخواست دلخوری پیش بیاد و ترجیح دادم صلح کنم تا دوستی در بخش برقرار باشه و بقیه هم اذیت نشن. از دیروز بچه‌ها همش میگن مسئول از اول تو رو یه جور دیگه دوست داشت بین بچه‌ها و سر همین هم کلی عصبانی شده بود و خوب شد آشتی کردید. مسئول هم که معتقده حالا این یه اتفاق شغلی بود، بهار تو‌ زندگیش قراره چی کنه با این اخلاقش!!! :))))

امروز هم برای حسن ختام موضوع شیرینی گرفتم که ماجرا تموم بشه. بیشتر از این کش پیدا کردن موضوع به نظرم جز من بقیه رو هم درگیر میکرد و من همچین تصمیمی نداشتم. همین که قهر من باعث شد دلایل دلخوری رو عنوان کنم و ناخواسته تلافی هم بشه برام کافیه :)

sᴘʀɪɴɢ ɢɪʀʟ
© 𝓑𝓮𝔂𝓸𝓷𝓭 𝓞𝓷𝓮 𝓓𝓲𝓶𝓮𝓷𝓼𝓲𝓸𝓷
طراح قالب: وبلاگ :: webloog
جدیدترین‌ها
  • ۵۸۴ | پیاده روی شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۸۳ | ز غوغای جهان فارغ شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۸۲ | گرسنه‌ی عاشق :)) شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۸۱ | شکمو شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۸۰ | به دور از دغدغه‌های الکی شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۷۹ | هفته‌ی درخشان :) شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۷۸ | حسن ختام هفته جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۷۷ | نیازمندی‌ها جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۷۶ | باشعور باشید! جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۷۵ | سرآشپز بزررررگ D: جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۷۴ | حرکت بشردوستانه جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
  • ۵۷۳ | آخرین خوراکی جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
موضوعات
  • فیلم و سریال
آرشیو
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
امکانات