امروز تولد یه بنده خدایی بود بعد همین که صبح وارد شد گفت تولدم مبارک و دیگه اینقدر گفت که یه بنده خدای دیگهای گفت از طرف من کیک بگیرید برای ایشون :))
روی کیکی که براشون گرفته بودن بابونه داشت :)
صبح که ذوقشو دیدم یاد خودم افتادم که همیشه از فروردین هی به اشکال مختلف یادآوری میکردم تولدم کِی هستش و بعد از ۰۰:۰۰ سی خرداد چشم انتظار تبریک بودم و خدایی نکرده اگه کسی یادش میرفت، میرفتم تو فاز افسردگی روز تولد! :)))
امسال درسته از فروردین برای کسی روزشمار نزدم و البته درواقع دیگه دوستی هم دورم نیست و با کسی ارتباطی ندارم که بخوام اینکار رو بکنم اما هرچقدر به خرداد نزدیکتر میشیم اون حس افسردگی بهم نزدیکتر میشه چون میدونم اون مخاطب خاصی که تو ذهنم دارم قرار نیست بهم حتی تبریکی بگه و خب دارم خودم رو برای یک حملهی افسردگی شدید آماده میکنم! با این اوضاع کاری که برای خردادم چیدن هم البته از لحاظ روانی قشنگ پتانسیل یه افسردگی حسابی رو دارم :))
خلاصه که امسال برخلاف هرسال جای اینکه فکر کنم چطوری میتونم خوشحال تر باشم، به این فکر میکنم که چطور باید حملات احساسی و روانی روز تولدم رو مدیریت کنم که یه بلایی سر خودم نیارم :))))