۱۰۴ | محل کار نفرت انگیز!
همیشه وقتی از چیزی خیلی عصبانی هستم، اون خشم خودش رو به شکل اشک نشون میده و من به شدت از این موضوع بدم میاد چون دوست دارم خیلی قوی و ریلکس یا بگم گوربابای فلان موضوع، یا برم باعث و بانیش رو پاره کنم خیالم راحت بشه ولی خب چه کنم که تا تقی به توقی میخوره من اشکم سرازیر میشه و نمیتونم حرفم رو بزنم /:
حالا سر موضوعات دیروز، از وقتی که اومدم خونه تا صبح، از شدت اون عصبانیتی که از چندین ساعت قبلش تو وجودم بود ناخوداگاه گریم می گرفت! حتی چندباری از خواب هم بیدار شدم و اون حس بد همچنان تو وجودم بود و اشکم جاری میشد /:
از دیروز با تمام وجودم از شغلم و محل کارم متنفرم! لیاقت بعضی از سیستمهای شغلی همین بچههای از زیر کار دررویی هست که تا خوابشون میاد و حال ندارن شیفتشون رو بیان استعلاجی میارن و بعد هم باافتخار تعریف میکنن که چه استعلاجی های الکی آوردن و کسی کاری بهشون نداشته، نه ماهایی که هر اتفاقی هم میفته کار میکنیم و صدامون درنمیاد و منطقمون اینه کوچیکترین کم کاری من فشاریه که تحمیل میشه به همکارم و نباید این اتفاق بیفته. قبلاً وقتی همکارای باسابقم از سر دلسوزی میگفتن تو خیلی آرومی و اعتراضی نمیکنی و این باعث میشه تو این سیستم ازت سؤاستفاده بشه متوجه نمیشدم چی میگن و میگفتم ایرادی نداره من دوست ندارم خودم رو وارد چالشهای مسخرهی اینجا کنم و حاشیه بسازم و اعصابم بهم بریزه ولی الان میبینم باید من هم از اول ناسازگاری میکردم و از سر و ته کار میزدم و بابت هر چیزی اعتراض میکردم که حالا فکر نکنن منتی بر سر من و حتی بقیهی همکارام هست و تو این سیستم لطفی بهمون شده و ما باید تا کمر خم بشیم برای جبران لطفشون!
موجوداتِ نفرت انگیزِ متعفنِ حال به هم زنِ ناعادل! امیدوارم برای تمام این ناعدالتیهای خودخواسته که سالهاست در حق خیلیها انجام دادید، در بهترین زمان ممکن کارمایی پس بدید! :)