۳۱۷ | قندی جان
یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، 9:54
نه که زندگی رو تعطیل کرده باشم و مدام درحال فکر کردن بهش و غصه خوردن باشما، اما همیشه ته دلم یه چیزی هست که میدونم اکلیلهای به جامونده از قندجانه ♡
یه چیزی تو وجودم برق میزنه که نمیتونم نادیده بگیرمش و دوستش نداشته باشم... گرچه اخمالوی بیحوصلهی بداخلاقه (برای من) اما من هنوزم اون قندِ خندونِ پرانرژی میبینمش :)
امروز جای اینکه ناراحت باشم، رو مودیم که دلم میخواد محکم گازش بگیرم و بگم تو هنوزم دوست خوب منی بداخلاقِ اخمالو... :)
sᴘʀɪɴɢ ɢɪʀʟ