۵۲۴ | ریسمون سیاه و سفید!
جمعه ۱۴ شهریور ۱۴۰۴، 13:34
اونقدر چشمم ترسیده که تو این چند وقت، دوستام هروقت خواستن درموردش به خوبی حرف بزنن یا خاطره بگن و جویای احوالش بشن هم بحث رو عوض کردم!
انگار ته ذهنم یه موجودی هست که معتقده هرجا اسمش بیاد قراره روحش ظاهر بشه و بعد فارغ از اینکه داشتیم درموردش چی میگفتیم، با من دعوا کنه و بگه دیدی همیشه پشت سر من حرف میزنی پس قهر قهر تا روز قیامت!!! الحمدالله خل که بودم الان از استرس این موضوعات خلتر هم شدم! :))
sᴘʀɪɴɢ ɢɪʀʟ