۷۴۱ | دیوونه بازی
چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، 17:15
نمیدونم دلیلش چیه، دلتنگم، از خستگی مغزم رد داده، یا چی! اما دلم یه مکالمهی بازیگوشانه میخواد که هرچی دوست داشتم بهش میگفتم و تهش مطمئن بودم نه اتفاق بدی میفته، نه نگاهش به من تغییری میکنه... کنارش تا جایی که دلم میخواست دیوونه بودم و حالا این عاقل بودن چیزی نیست که خوشحالم کنه!
دلم میخواد بازم کنارش دیوونه باشم! واقعاً دلم میخواد بازم کنارش بدون خودسانسوری، دیوونه باشم...
sᴘʀɪɴɢ ɢɪʀʟ