۱۱۶۹ | چهارشنبهی پرحاشیه
باوجود اینکه از لحاظ حجم کار، روز بسیار متعادلی بود اما از لحاظ حواشی واقعاً فشرده و خستهکننده بود!
بعد کلی رفت و آمد و تماس و پیگیری و حاشیه و حرص خوردن، قرار شد یک ماه موقتاً من برم اون یکی بخش و کمک کنم نیروی جدیدشون به کار مسلط بشه و بتونه اونجا نیروی ثابت بشه. اول مسئول خودمون مخالفت کرده بود ولی خب درنهایت قرار شد این ماه من بخشم رو عوض کنم. خودم مشکلی با این موضوع ندارم چون دیدم همکارمون از شدت استرس اینکه حالا قراره تنهایی با یه نیروی تازه کار، چی کار کنه و چطوری کارا رو انجام بده دستاش میلرزید و نمیتونست حتی برنامه رو بنویسه و به من گفت برم براش بنویسم. جدا از این موضوع که واقعاً دوست داشتم کمک کنم تنشها برای همکارم کمتر بشه و استرس کمتری رو تحمل کنه، باتوجه به شدت گرفتن حواشی بین من و خانم توهمیان ترجیح دادم یک ماه تو بخش خودمون نباشم تا از بالا گرفتن دعوا جلوگیری کنم.
بعد از قطعی شدن برنامه، به مسئول زنگ زدم و بهش گفتم این یک ماه نبودن من باعث نشه یه نیروی جدید بخواد بگیره و کلاً منو حذف کنه که خندید و گفت اگه میخواستم حذفت کنم که قبل این اینکارو کرده بودم و فقط یک ماه اونجایی تا وضعیت اونجا استیبل بشه و از بحران رد بشن و نیروی جدیدشون راه بیفته.
ته قلبم از اینکه با توجه به این شرایط، شاید یک ماه نتونم شخص مدنظرم رو ببینم ناراحتم اما خب اینقدر یهویی اوضاع پیچید به هم که گزینهای جز اینم نداشتم و امیدوارم این یک ماه ختم به روزهای خوب و اتفاقات قشنگی بشه :)