۲۴۴ | مثل بیدار شدن از خواب _ ۵
دوشنبه ۹ تیر ۱۴۰۴، 21:27
گاهی کائنات نشونههایی رو در مسیرمون قرار میده تا نور رو ببینیم...
نشونهی امروزم این بود که وقتی برای ترمیم مژههام رفتم، با این صحنه مواجه شدم که مژه کارم که سری قبل لابهلای حرفام شنیده بود که تولدم نزدیکه، حواسش بود که امروز هنوز زیاد از تولدم نگذشته و برام کیک گرفته بود تا سورپرایزم کنه :)
شاید این کیک برای اون یه حرکت کوچولو بود اما برای منی که این روزها در تلاشم تا خودم رو دوست داشته باشم و ذوق زندگیم رو برگردونم، اتفاق بی نهایت مبارک و بزرگی بود و اکلیلی شدم بابتش :)
گاهی وقتها آدم از کسانی که به اصطلاح غریبه هستن محبتهایی میبینه که دلش گرم میشه به اینکه هنوزم مهربونی زندهست و بین ما نفس میکشه...
امیدوارم مهربونی امروز این بانوی زیبا، خیر و برکتی بزرگ بشه تو زندگیش و نور و اکلیل به قلبش بباره :)
sᴘʀɪɴɢ ɢɪʀʟ