۴۸۲ | اولین جمعهی شهریور
دیشب قرار بود با همکارام بریم بیرون که کنسل شد و البته خوشحال شدم چون اصلاً روی مودش نبودم... یادم نیست محتوای خوابم چی بود اما میدونم که در طول شب داشتم خواب قندجان رو میدیدم... امروز شیفتم و خوشحالم که آخرین روز تعطیلی هست که طی این ماه شیفتم... بعد از کار قراره خونه نیام و مستقیم برم سالن برای ترمیم مژه و ابرو... وقتی برگردم خونه باید فیلم نیمه کاره رو تمومش کنم و برم سراغ فیلم بعدی... فردا مرخصی گرفتم چون تولد دوستمه و قرار بود بریم بیرون اما هنوز مشخص نیست و گفت ممکنه که کنسل بشه و چون ذوق تولدش رو داشت دلم نمیخواد برنامههاش بهم بریزه و یه نفر دیگه هم امسال برای تولدش خوشحال نباشه... هفتهای که گذشت یه مقداری چالشی و رواعصاب بود ولی درمجموع خداروشکر که بد نگذشت و هفتهی آینده قطعاً به یمن دیدن قندجان قراره عالی سپری بشه و بشوره ببره هفتهی گذشته رو... :)