۵۰۳ | دلی شاد و نیشی باز
دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، 11:1
دیروز یه لحظه حواسم به خودم بود و دیدم خیلی زیباااا تا بنده خدا اومد سمت من، نیش من باز شددد :))) حالا بنده خدا اومده بود کار خودشو بکنه و اون لحظه کلاً من وجود خارجی نداشتم براش و توجهش به من نبود ولی من یه جوری نیشم باز شده بود که انگار مثلاً اومده قربون صدقهی من رفته :)))
هیچی دیگه به خودم گفتم «زهرمار نیشتو ببند دخترهی لوسِ مسخره» ولی کارساز نبود و لبام تو همون حالت خشک شده بود تا چند دقیقه :)))
حالا خواستم بگم من الان با یادآوری این موضوع بازم نیشم باز شده و با نیشی باز آرزو میکنم امروز یک دوشنبهی خوب داشته باشیم :)
sᴘʀɪɴɢ ɢɪʀʟ