۵۲۰ | سیزدهمین روز از شهریور
فعلاً این متن اینجا ثبت بشه تا یک روزی اگر فرصتی پیش اومد، برای خودش بفرستم... :)
«به گذشته که فکر میکنم، هیچ حس پشیمونی تو دلم نیست. من هیچوقت از آشنایی با تو پشیمون نشدم و برعکس تو زیباترین اتفاقی بودی که میتونستم در یک دوستی تجربه کنم. من خوشحالم که فرصت داشتم کنارت باشم. تو بهترین دوستی بودی که تا به امروز شناختم، نزدیکترین رفیقم، همصحبت صادق و کسی که بیشتر از هرکسی به دلم نزدیک شد…
من خوشحالم که دوستت داشتم و هنوز هم این احساس در قلبم هست. خوشحالم که اکثر روزها این عشق و صمیمیت در وجود هردوی ما جریان داشت و همه چیز اینقدر متقابل بود و هر دو میدونستیم چقدر برای هم عزیزیم…
تو روزهایی که کنار تو بودم، بعضی روزها اونقدر خواستنی و پررنگ بودن که هیچ غباری نمیتونه اونها رو از خاطر من پاک کنه. روزهایی که حتی با وجود تمام چالشها و دلخوریها، تو قلبم درخشان باقی موندن و تا همیشه برای من ارزشمند خواهند بود...
برخی لحظهها جاودانه میشن درست مثل برخی از آدمها...♡ »