۶۰ | پنجاه بدر
جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، 19:33
پنجاه روز از سال گذشت...
پنجاه روزی که نه مثل برق و نه مثل باد اما خب درنهایت گذشت...
پنجاه روز با بغضهایی که گاهی خندیدند و لبخندهایی که گاهی بغض شدند...
با سکوتهایی که پر از حرف بودند و صداهایی که تو دل شب راه میرفتند...
پنجاه روزی که توش گم شدم، پیدا شدم، خسته شدم، اشتیاق پیدا کردم، امیدوار شدم، امیدم ناامید شد...
خدایا در ادامهی این مسیر تا آخر سال، هوامون رو بیشتر داشته باش...
دستهامون رو بیشتر بگیر، دلهامون رو سبکتر کن...
و نوری باش برای عبور از تاریکیهایی که گاهی تو مسیرمون سر میزنند...
sᴘʀɪɴɢ ɢɪʀʟ