۶۸۳ | ذوقِ بیثمر…
یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، 12:32
چون که برام عزیزه و تولدش برای من یک روز خاصه، دوست داشتم خوشحالش کنم و بهش هدیه بدم... با ذوق به همه چیز فکر کردم تا یه چیز ساده و بی حاشیه و درعین حال کیوت براش آماده کنم و بتونم خوشحالش کنم. دلم میخواست بدون حاشیه و تنش و سوتفاهم فقط خوشحالش کنم اما ظاهراً اونجوری نشد که من انتظار داشتم...
از اینکه نتونستم اصلاً خوشحالش کنم خورد تو ذوقم و دلم میخواد بشینم و گریه کنم... تنها چیزی که برام مهم بود خوشحال شدنش بود که ظاهراً اتفاق نیفتاد... :(
sᴘʀɪɴɢ ɢɪʀʟ