۵۶ | خر بودن افتخار قلب منه :)
یه روزی یه نفر بود که هر وقت یه کار بامزه یا احمقانه میکردم، لبخند میزد و میگفت: “تو خیلی خری!”
و من بیشتر از همیشه دوست داشتم خر باشم!
آخه خر بودن کنار اون، یعنی یه جور خاصی دیوونه بودن.
یه مدل از محبت که نه تو جملهها جا میشه، نه تو آغوشها.
خر بودن یعنی خودِ خودم بودن، بدون نقاب، بدون سانسور.
یعنی بشه وسط یه بحث جدی، یه دفعه بپره وسط و بگه: “الان دقیقا داری چرت و پرت میگی خر جون!”
و من در اوج ناراحتی، بخندم.
و امروز، روز جهانی خره…
و من هیچوقت فکر نمیکردم یه روز، دلم برای “خر” خطاب شدنم اینقدر تنگ بشه.
آره، من همون خر دیوونهم،
همون که یه روزی برای یه نفر عزیز بود، حتی اگه خودش الان یادش نیاد.
دلم برای اون لحن خاصِ گفتن “خری”،
برای خندیدنهای بیدلیل،
برای نفس کشیدن تو فضایی که شوخی و محبت تو هم قاطی شده بودن، تنگ شده.
شاید یه روزی اون روزها برگرده،
و شاید هم نه…
اما تا اون روز، من همون خر دیوونهی سابق میمونم.
با یه قلب پر از خاطره، پر از لبخند…
به افتخار همهی خرهای فسقلی!
و به افتخار خر بودنِ باعزت!