این چند روز یه چالش شغلی مشابه داشتم و امروز دیگه عصبانی شدم به خاطرش /:
اینکه یک بخشی شده ارث پدر بنده و هربار مشکلی پیش میاد تماس میگیرن و ذکر میکنن فلانی رو بفرستید اونجا چون اون بلده و بقیه بلد نیستن من رو عصبانی میکنه! اینکه وقتی کاری رو درست و مرتب انجام میدی بعد اون مدیریت بحرانها میشه وظیفهی تو و بقیه خودشون رو میزنن به ناتوانی و دیگران هم انتظاری ازشون ندارن، من رو واقعاً کلافه و پرخاشگر میکنه!
امروز درحالیکه مطمئن بودم هیچ بحرانی نیست چون دیگه شرایط اونجا رو حفظ شدم، سوپروایزر محترم تماس گرفتن فلانی بره اونجا، من هم مصمم گفتم نمیرم چون اونجا ارث پدر بنده نیست که به خاطر تنبلی دیگران هربار من بخوام چالشهاش رو مدیریت کنم که موردی پیش نیاد و بفرمایید طرحی جدید تشریف ببرن تا کار رو یاد بگیرن!
درنهایت نیروی جدید رفت و البته که کاری هم نبود و فقط شلوغ بازی نیروهای عزیز اونجا بود برای اینکه من رو بکشونن اونجا تا یه وقت بهشون سخت نگذره! راضیم از خودم؟ بله صددرصد :)
آخر یه کاری میکنن من هم مثل بقیهی نیروهایی که میرن اون بخش، خیلی شلم شوربا و شلخته کار کنم تا خیالشون راحت بشه... البته که الان بعد چند سال فهمیدم تو این سیستم باید خودت رو بزنی به گیج بودن و ناتوانی و اینجوری عزیزتر هستی و ازت انتظاری هم ندارن!